وبلاگ بهرام بهرامی حصاری

آثار ( رمان ها و اشعار)

وبلاگ بهرام بهرامی حصاری

آثار ( رمان ها و اشعار)

آخرین مطالب
آخرین نظرات
نویسندگان

۲۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «غزل های بهرام بهرامی حصاری» ثبت شده است

 گفت طوطی که قفس باز نباشد هم نیست!

زاغ هم گفت که آواز نباشد هم نیست!

* 

قفس مشترک طوطی و زاغان شده این

آب و دان باشد و پرواز نباشد هم نیست!

* 

نت گمان کرد که سرچشمه ی آهنگ نت است.

گفت بی پرده اگر ساز نباشد هم نیست.

 *

مثل موجی که به دریا بزند طعنه که :هی!

رقص را جلوه و ابراز نباشد هم نیست.

 *

  • بهرام بهرامی حصاری

تو نگو پایه ی بیداد نلرزیده هنوز!

تاج اگر از سرش افتاد نفهمیده هنوز!

 *

دل جریان پر از وزوز این باغ خوش است

عنکبوت از وزش باد نرنجیده هنوز.

 *

مگس آینده ی ده روزه ی خود را دیده

که از آینده ی میعاد نترسیده هنوز.

 *

  • بهرام بهرامی حصاری

تور انداخت ولی ماهی کف را برداشت.

گندمی کاشت ولی هرزه علف را برداشت.

 *

به خیالش که درون همه مروارید است.

آمد از ساحل ما هرچه صدف را برداشت.

 *

  • بهرام بهرامی حصاری

اسب سفید آمد و بر آن سوار نیست.

شهزاده ی امید میان غبار نیست.

 *

به قوی عشق، برکه ی قالی دخترک

محتاج هست ولی چشم انتظار نیست.

 *

آنقدر طول قطار زمستان بلند شد

دیگر گلی با خبر از نو بهار نیست.

 *

  • بهرام بهرامی حصاری

خورده گیرم کل دنیا بر سرش سوگندها.

می کند رفتار مثل قهرمان مانند ها.

 *

او خود داروغه ی بد ذات مردم خوار نیست؟

من که شک دارم به رابین هود ثروتمند ها.

 *

  • بهرام بهرامی حصاری

 گفت آرزو کن یاد آبادی نیفتاد.

یاد همان چیزی که افتادی نیفتاد.

 *

غول چراغ آمد کلاغی آرزو کرد

طوطی به یاد حرف آزادی نیفتاد.

 *

طوطی به تلقینی و تکرار دو تا حرف

هرگز عقب از عرصه ی شادی نیفتاد.

 *

  • بهرام بهرامی حصاری

 این شهر پل و ساعت و ناقوس ندارد.

جز جغدی و یک هوهوی منحوس ندارد.

 *

حبس قفس جلوه ی زیبایی خویش است.

طاووس ریایی شدن افسوس ندارد.

 *

زاغی که خوش از نعمت آزادی خود شد.

چشم طمعی به پر طاووس ندارد.

 *

  • بهرام بهرامی حصاری

باران که زد افسوس که من پنجره بستم.

باران که زد افسوس که در خانه نشستم.

 *

باران زد و بند آمد و من تشنه ی آبم

ناکام تر از خار ته درّه ی پستم.

 *

  • بهرام بهرامی حصاری

 اینجا همین جایم، به فکر باغ و گل دیدن نباش.

من کوهم و در کاهدان، دنبال یک سوزن نباش.

 *

یا کار لازم را بکن، یا فکر کاری را نکن

همدرد آدم نیستی، همدست اهریمن نباش.

 *

  • بهرام بهرامی حصاری

هست انگور عاشق مستی ما، گیلاس نیست.

چون گلوهامان به درد تشنگی حساس نیست.

 *

زندگی با خودکشی فرقی ندارد، تو نگو

مرگ و خاموشی سر و ته هردو یک کرباس نیست.

 *

مرده شو مرگ و خصوصاً زندگی را برده است.

درد ما جز زندگی با مرده شو نشناس نیست.

 *

بار جرم گرگ از هر گوسفندی کمتر است

دیو تر از هر ریاکاری خود خناس نیست.

 *

  • بهرام بهرامی حصاری