شعر آدم برفی 1: دختر به حیاط خانه زل زد با ذوق
دوشنبه, ۱۴ خرداد ۱۴۰۳، ۰۲:۲۵ ق.ظ
شعر آدم برفی 1:
دختر به حیاط خانه زل زد با ذوق
از پنجره، با خیال آدم برفی!
*
با حسرت برف بازی و آزادی
می گفت : که خوش به حال آدم برفی!
*
ترسید که سرما بخورد بیچاره!
می سوخت دلش به حال آدم برفی!
*
تا مادر او کمی از او غافل شد
با زمزمه ی وصال آدم برفی!
*
رفت و بغلش کرد و به خانه آورد
از دلهره ی زوال آدم برفی!
*
آن را جلوی شعله ی شومینه نشاند!
برداشت کلاه و شال آدم برفی!
*
می گفت : عزیزم دگر این جا گرم است
جای تو به نزد خاله! آدم برفی!
*
دیگر هم از آن کلاغ بدجنس نترس
یک بوسه پراند، مال آدم برفی!
*
این قصه ی عشق ماست، که در آن هستیم
تو دختر و من مثال آدم برفی.
(شعر از بهرام بهرامی)