چنان تان می خواستم
چهارشنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۱۲:۴۸ ب.ظ
چنین تان می بینم:
که زرتشتی را
بر سر دو راهی
بودایی را
در آستانه ی بتخانه ای
به پاسداشت خدایان!
چنان تان می خواستم:
که سنگی را بر افسر دادگستری
نرمش درفشی را بر ستیغ باوری
گاری پرسشی
در گل فرو نشست:
این شرم از آن کیست؟
سنگ محک
شاید که در کژی نهفته باشد؟
آیا گناه، بوته ایست
که بر مزار چشم می روید؟
مبادا ستایش همین باشد؟
.
مبادا دروغ گمشده تان باشد.
(بهرام بهرامی)