غزل : پرچم زرد ریا نیز زمین خواهد خورد!
مثل یک برگ که پاییز زمین خواهد خورد
پرچم زرد ریا نیز زمین خواهد خورد.
*
جنگل نخوت او در دهن ارّه ی مرگ
مثل خاک ارّه ی ناچیز زمین خواهد خورد.
*
آن مترسک که پدرخوانده ی زاغان شده است
در دهان درّه ی جالیز زمین خواهد خورد.
*
مساله بعد زمان است که افتاده به قیف
گفتم این دیو زمان نیز زمین خواهد خورد.
*
فصل برگشتن قو های سفید از تبعید
پشت خفاش شباویز زمین خواهد خورد.
*
آبشاری است در آینده و خود شیفته هم
در ته درّه غم انگیز زمین خواهد خورد.
*
قهرمان اول هر قصه همیشه با دیو
پنجه در پنجه گلاویز زمین خواهد خورد.
*
آخر قصه ولی غول کشد نعره ی تلخ
بعد هم خنجر نوک تیز زمین خواهد خورد.
*
خیمه شب باز نگه داشته خود را اما
چون که لق می زند آن میز زمین خواهد خورد.
*
آخر قصه چنین است که چون روئین تن
داشت در چکمه شنی ریز، زمین خواهد خورد.
*
تیر برقی سر یک سوزن اگر کج بشود
در شبی دلهره آمیز زمین خواهد خورد.
*
در خیالات خودش، او که نباشد، دیگر
پرچم قلعه ی پرهیز زمین خواهد خورد.
*
گیرم امروز مرا زد به زمین اربابت
چشم زرد تو هم ای هیز، زمین خواهد خورد.
*
با تکبر روی این خاک نرو راه، ترا
زود با روده ی دهلیز، زمین خواهد خورد!