گیرم که فداکار سکوتند هنوز.
گیرم خود کرم عنکبوتند هنوز.
پر می شود و خالی از این نوع حشرات
کی دغدغه ی درخت توتند هنوز؟
(رباعی از : بهرام بهرامی حصاری)
گیرم که فداکار سکوتند هنوز.
گیرم خود کرم عنکبوتند هنوز.
پر می شود و خالی از این نوع حشرات
کی دغدغه ی درخت توتند هنوز؟
(رباعی از : بهرام بهرامی حصاری)
بر روی درخت توت پروانه نشد.
زد بر دهل سکوت پروانه نشد.
حاشا پشه ی باج به کوری دادن
در لانه ی عنکبوت پروانه نشد.
(رباعی از : بهرام بهرامی حصاری)
اول سر ارثیه ی او دعوا شد
آخر سهم زاغ و مترسک ها شد
گندم پدر از کجا مگر دزدیده؟
که خانه ی ما مزرعه ی آنجا شد؟
(رباعی از : بهرام بهرامی حصاری)
پشتش به زمین رسیده باشد، شاید
باید باشد امید، باید باید.
افتادن برگ خط پایانش نیست
یک فصل دگر دوباره در می آید.
(رباعی از : بهرام بهرامی حصاری)
ایمان، به تو آیا کسی فرمود هرگز؟
دزدیده می گردد ولی نابود هرگز؟
ایمان به آزادی از این دیوار لرزان
فوراً بیاور و نگو که زود هرگز.
دیوار شاید کرده باشد چشم را کور
اما شعاع دید را محدود هرگز
می رسد روزی که این جولان بس مرداب هاست
می رود روزی که نیلوفر خس مرداب هاست.
*
ناخدا نادیده می گیرد خطر را، چون که مست
از شراب سبز گنداب گس مرداب هاست.
مثل یک پروانه ی مرده به پیله دل نبند.
دل به این جالیز حاصلخیز بی حاصل نبند.
*
قایقی که باید از دریا و توفان بگذرد
غرق شو با آن ولی آن را به هر ساحل نبند.
*
مثل رقص قاصدک در باد با توجیه مرگ
گردن آویزی به دور گردن قاتل نبند.
*