به خواب پرست ها که می فهماند!؟
ارابه ی خواب تا کجا می راند؟
وقتی که مسیر اشتباهی باشد!
آن کس که جلو زده عقب می ماند!
بهرام بهرامی
به خواب پرست ها که می فهماند!؟
ارابه ی خواب تا کجا می راند؟
وقتی که مسیر اشتباهی باشد!
آن کس که جلو زده عقب می ماند!
بهرام بهرامی
گفت طوطی که قفس باز نباشد هم نیست!
زاغ هم گفت که آواز نباشد هم نیست!
*
قفس مشترک طوطی و زاغان شده این
آب و دان باشد و پرواز نباشد هم نیست!
*
نت گمان کرد که سرچشمه ی آهنگ نت است.
گفت بی پرده اگر ساز نباشد هم نیست.
*
مثل موجی که به دریا بزند طعنه که :هی!
رقص را جلوه و ابراز نباشد هم نیست.
*
تو نگو پایه ی بیداد نلرزیده هنوز!
تاج اگر از سرش افتاد نفهمیده هنوز!
*
دل جریان پر از وزوز این باغ خوش است
عنکبوت از وزش باد نرنجیده هنوز.
*
مگس آینده ی ده روزه ی خود را دیده
که از آینده ی میعاد نترسیده هنوز.
*
تور انداخت ولی ماهی کف را برداشت.
گندمی کاشت ولی هرزه علف را برداشت.
*
به خیالش که درون همه مروارید است.
آمد از ساحل ما هرچه صدف را برداشت.
*
اسب سفید آمد و بر آن سوار نیست.
شهزاده ی امید میان غبار نیست.
*
به قوی عشق، برکه ی قالی دخترک
محتاج هست ولی چشم انتظار نیست.
*
آنقدر طول قطار زمستان بلند شد
دیگر گلی با خبر از نو بهار نیست.
*
خورده گیرم کل دنیا بر سرش سوگندها.
می کند رفتار مثل قهرمان مانند ها.
*
او خود داروغه ی بد ذات مردم خوار نیست؟
من که شک دارم به رابین هود ثروتمند ها.
*
گفت آرزو کن یاد آبادی نیفتاد.
یاد همان چیزی که افتادی نیفتاد.
*
غول چراغ آمد کلاغی آرزو کرد
طوطی به یاد حرف آزادی نیفتاد.
*
طوطی به تلقینی و تکرار دو تا حرف
هرگز عقب از عرصه ی شادی نیفتاد.
*
این شهر پل و ساعت و ناقوس ندارد.
جز جغدی و یک هوهوی منحوس ندارد.
*
حبس قفس جلوه ی زیبایی خویش است.
طاووس ریایی شدن افسوس ندارد.
*
زاغی که خوش از نعمت آزادی خود شد.
چشم طمعی به پر طاووس ندارد.
*
باران که زد افسوس که من پنجره بستم.
باران که زد افسوس که در خانه نشستم.
*
باران زد و بند آمد و من تشنه ی آبم
ناکام تر از خار ته درّه ی پستم.
*
اینجا همین جایم، به فکر باغ و گل دیدن نباش.
من کوهم و در کاهدان، دنبال یک سوزن نباش.
*
یا کار لازم را بکن، یا فکر کاری را نکن
همدرد آدم نیستی، همدست اهریمن نباش.
*