مثل یک قهوه پس از سیگار و درک خلسه ای!
یا که سیگاری پس از قهوه و شوق پرسه ای!
*
مثل آن لحظه که قصری را به نامت می زنند!
یا که نا غافل فرستد نازنینی بوسه ای!
*
مثل یک قهوه پس از سیگار و درک خلسه ای!
یا که سیگاری پس از قهوه و شوق پرسه ای!
*
مثل آن لحظه که قصری را به نامت می زنند!
یا که نا غافل فرستد نازنینی بوسه ای!
*
گیرم که تو ارّه ای و نه خاک ارّه.
گیرم تو هیولای تمام درّه!
بهمن که فرو ریخت چه فرقی دارد؛
در درّه تو گرگ بوده ای یا بره؟
(رباعی از : بهرام بهرامی حصاری)
دردم، آن قدر که بشناسی نیست؟
یا در دل تو نقطه ی حساسی نیست؟
چون جوجه که دست کودکی می نالد
از دوری مادرش و احساسی نیست!
(رباعی از : بهرام بهرامی حصاری)
نه رهگذر کوچه ی آنها هستیم.
نه یک کک قالیچه ی آنها هستیم.
شطرنجی می زنند و در آن ماهم
یک مهره ی بازیچه ی آنها هستیم.
(رباعی از : بهرام بهرامی حصاری)
فواره ی خود فریبی ام گر باشم
یک خواهش بیهوده ام و می پاشم
آمرزش خورشید هدر رفت اگر
مشکل ز چراغ نیست من خفاشم.
(رباعی از : بهرام بهرامی حصاری)
یک عمر دم از پیله و پرواز زدند.
حرف از سر قله های دل باز زدند.
سیبی بود این وسط، فقط مشتی کرم
آن را سر شاخه دزدکی گاز زدند.
(رباعی از : بهرام بهرامی حصاری)
تا این لحظه مقسّم نان شده بود.
حتی شاید که آسیابان شده بود.
با چشم خودم اگر نمی دیدم کیست
امروز کلاغ دزد، دهقان شده بود!
(رباعی از : بهرام بهرامی حصاری)
گیرم که فداکار سکوتند هنوز.
گیرم خود کرم عنکبوتند هنوز.
پر می شود و خالی از این نوع حشرات
کی دغدغه ی درخت توتند هنوز؟
(رباعی از : بهرام بهرامی حصاری)
بر روی درخت توت پروانه نشد.
زد بر دهل سکوت پروانه نشد.
حاشا پشه ی باج به کوری دادن
در لانه ی عنکبوت پروانه نشد.
(رباعی از : بهرام بهرامی حصاری)
اول سر ارثیه ی او دعوا شد
آخر سهم زاغ و مترسک ها شد
گندم پدر از کجا مگر دزدیده؟
که خانه ی ما مزرعه ی آنجا شد؟
(رباعی از : بهرام بهرامی حصاری)